معنی وقار و ابهت
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
لغت نامه دهخدا
ابهت. [اُب ْ ب َ هََ] (ع اِ) بزرگی. (وطواط). بزرگواری. (دستوراللغه). شکوه. (مهذب الاسماء) (خلاص نطنزی). عظمت: امیر مسعود پس از خلعت علی میکائیل بباغ صدهزار رفت و بصحرا آمد و علی میکائیل بر وی گذشت با ابهتی هر چه تمامتر پیاده شد و خدمت کرد. (تاریخ بیهقی). این لشکر سوی نسا رفت با ابهتی و عدتی و آلتی تمام. (تاریخ بیهقی). فوجی با ابهتی نیکو که قاضی شیراز نبشته بود که آنجای مردم بتمام هست. (تاریخ بیهقی). وزیر برفت با حشمتی و ابهتی سخت تمام سوی هرات و با وی سواری هزار بود. (تاریخ بیهقی). آنچه بیاید از ابهت و عدّت و خزائن و سلاح و لشکرها از حضرت غزنین و اطراف ولایات بخوانند. (تاریخ بیهقی). || راه بزرگ. || بهجت. || تکبر. نخوت. کبر. (منتهی الارب).
وقار
وقار. [وَ] (ع مص) وقاره. آهسته و بردبار گردیدن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || به آرام شدن. (ترجمان علامه ٔ جرجانی، ترتیب عادل بن علی) (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). || (اِمص) آهستگی و بردباری. (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). آرامیدگی و آهستگی. (آنندراج) (غیاث اللغات):
بازیگه شمس و قمر و ببر و هزبر است
منزلگه جود و کرم و حلم و وقار است.
منوچهری.
آن رسول مجتبی وقت نثار
خواستی از ما حضور و صد وقار.
مولوی.
تو را خامشی ای خداوند هوش
وقار است و نااهل را پرده پوش.
سعدی.
تو بر سر قدر خویشتن باش و وقار
بازی و ظرافت به ندیمان بگذار.
سعدی.
|| بزرگواری. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی). || حلم و تمکین و گرانباری. (غیاث اللغات) (آنندراج). || (ص) رجل وقار؛ مرد آهسته و بردبار. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج).
فرهنگ فارسی هوشیار
زیور هنگ (برهان در لغت فرس برابر با نگه داشتن و تیمار بردن آمده) آهستگی آرامیدگی گرانسنگی شکیبایی بزرگواری (مصدر) آهسته وبردبارگردیدن، (اسم) آهستگی و بردباری حلیم: ((الماخوبیش آنکه مردم را لباس وقار و آرام دهد. )) یا اهل وقار. باوقار. یا با وقار. یا بی وقار. بی تمکین سبک بی ثبات.
ابهت
شکوه و جلال
فرهنگ فارسی آزاد
اُبهَّت و اُبْهَتْ، عظمت، نخوت، بزرگی، جلال و شکوه،
فرهنگ عمید
بزرگی، جلال، و شکوهی که باعث ترس و احترام در مخاطب میشود،
فرهنگ معین
بزرگی، بزرگواری، عظمت، تکبر، نخوت. [خوانش: (اُ بُ هَّ) [ع.] (اِمص.)]
فرهنگ واژههای فارسی سره
شکوه
فارسی به عربی
عظمه
معادل ابجد
721